فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

  • ۰
  • ۰

طبق قانون پایستگی برجام :

1)تحریم ها ازبین نمیروند بلکه ازنوعی به نوع دیگرتبدیل می شوند.مثلا ازهسته ای به موشکی

2)نظام سرمایه داری تغییرنمی کندبلکه ازصورت داخلی به صورت خارجی بدل می شود.

3)پول نه به وجودمی آید نه ازبین می رود بلکه ازدست سرمایه داری به سرمایه دار دیگری منتقل می شود.

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

سند نابودی

کجا رفت آن وعده های مدبرانه ای که با چاشنی امید همراه بود؟!

کجاست آن صد روز معجره گر؟!

اکنون قریب به ده برابر آن صد روز می گذرد در حالیکه هیچ مشکلی حل نشده است و تنها صدایی از گوشه ی دولت به عذر خواهی برخاست صدایی که ناقوس فراموشی اش همان دم در حال نواختن بود. آن گاه که وعده هایشان چون قندیلی یکی یکی بر سر دولت پیشین فرو می افتاد و تیزی اش قلب تفکر آنان را نشانه می گرفت تا تفکر ناب اسلامی که خمینی شمه ای از آن را به نمایش گذاشت مجروح و پاره کند، چقدر به تحقق وعده ها و چقدر به درد ملت می اندیشیدید؟

آن گاه که آفتاب قدرت از پیاله ی ملت طلوع کرد وعده هایتان همگی ذوب شدند و یادگار آن زخم های افترایی شد که بر پیکره ی دولت پیشین وارد آورده بودید. ناگاه جبهه تان تغییر کرد مردم، همان ملت با شعوری که به شما رای داده بودند، جهنمی و بی سواد و لبو فروش شدند و کدخدای مستکبر و چپاولگر زمان به آقایتان بدل گشت!

کشورهایی که امیدشان به جمهوری اسلامی بود در بحبوحه ی بیداری رها شدند. شما با امضای برجام سند نابودی خویش را امضا کردید شما با امضای برجام به همه ی کشورهای مستضعفی که نگاهشان به جمهوری اسلامی بود فهماندید پایان راه غرب است! تا بیهوده برای انقلاب و و مقاومت هزینه نکنند. شما فهماندید که اگر غرب نخواهد هیچ برگی از درختی فرو نمی افتد! فصل الخطاب همه ی امور شما غرب است. شما بزرگترین مانع ظهورید. همان معاویه ای که در دوران سازندگی زمانه را مهیای یزیدی ساخت که در کربلای عشق فریاد هل ناصر من ینصرنی امام را بلند کند.

و وای بر خواص زمانه! آن شریح هایی که با بی بصیرتی مقدمه ی ورود شما را فراهم کردند و کنون چنان زبان در کام گرفته اند که گویی با ورود عمرسعد امام ظهور کرده است و جهان پرعدل و داد گشته و هیچ مشکلی نیست!

و اینجا است که بار مسئولیت، بر دوش جوانان انقلابی چندین برابر می شود. همان کودکان گهواره ای که امید امام خمینی بودند و اکنون آبروی امام خامنه ای اند!  همانند جوانان با غیرتی که به ندای امام خمینی لبیک گفتند برخیزید و به ندای ولی زمانتان لبیک بگویید و قله های جهاد علمی و فرهنگی را یکی پس از دیگری فتح کنید. در بدترین شرایط نیز جای نا امیدی نیست نا امیدی از جنود شیطان است با الطاف رحمانی تارو مارش کنید و به جنگ نفاق بروید. تا ان شاءالله برسد روزی که با تمام وجود بگوییم این بقیه الله؟ و ندای لبیک اماممان را از کنار کعبه بشنویم.

و من الله توفیق

6/8/94

  • سراجی
  • ۲
  • ۰

درس عبرت

 ای عاشورا!

ای درس عبرت تاریخ!

می خوانیم : کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا

اما بزنگاه پیچ دوران که می رسد، بی شرمانه اماممان را به مسلخ می بریم

و قربانی دنیا طلبی خویش می کنیم.

برخی به سودای حکومت ری

بر خی به گندمی یا جوی

چه اهمیت دارد به چه فروختیم امامان را هستی مان را نقطه وصلمان را

ای عاشورا!

بیا که خوش آمدی

بیا که ما به یمن خواص با بصیرتمان اماممان را تنها گذاشته ایم

و تو را ای عاشورا 

در درس ایثار و فداکاری خلاصه کرده ایم

و یادمان برد که تاریخ تکرار می شود

عبرت های تو را فراموش کردیم

و از تو درس مذاکره با دشمن آموختیم

درس تسلیم آموختیم

وه چه دنیای واژگونه ای

و تو تکرار شده ای

و عدم ظهور مولایمان امام عصر یعنی همان کوفی بودن ما 

یعنی هنوز فرهنگ معاویه و فکرش برچیده نشده است....

یعنی اگر او بیاید عاشورا تکرار می شود

و ما فرورفته در جهل خویش 


  • سراجی
  • ۲
  • ۰

رجب گذشت و من از خود نگذشتم

شعبان گذشت و من از خود نگذشتم

رمضان گذشت و من از خود نگذشتم

سال ها نیز بگذرد من نخواهم گذشت

یا حسین امیدم به مُحرم تو است

تا مَحرم اسرارم کنی

مُحرِم درگاهت شده ام و جز آستان توام پناهی نیست

اگر در مجلس عزایت به حال خویش نگریم،

پس کجا عقده ی دل باز کنم؟!

سر بر شانه ی که بگذارم؟ و به که مناجات کنم؟

تنها و غریبم، درست!

اما آمدنم به درگاهت از سر تنهایی و غربت نیست...

از عظمت نگاه تو است!

و مرا قدرتی نیست

تو فراخواندیم و تو دعوتم کردی

و تو میزبانی ام می کنی

و تو با خونت هر لحظه وظیفه ی زمانه ام را فراید می زنی

و با عاشورایت مرا از خواب غفلت بیدار می کنی

تا به خود آیم تا ببینم و فریاد زنم

تا در رکابت باشم

تا امام زمانم را تنها نگذارم

تا بدانم عاشورا یک روز نیست

و نه محرم یک ماه

و نه عزایت یک سال

عاشورا یک تاریخ است

یک عهد است

عهدی که مردم زمانه ات با تو شکستند

و عهدی که اکنون بر دوش مردمان زمانه ام سنگینی می کند

گاهی از بزرگیش بر خود می لرزم

و گاهی در پی شانه خالی کردن،

رو به سوی دگر می آرم تا عهدی که با تو بسته ام از یاد ببرم

اما چگونه؟

چگونه از عهد تو روی برتابم حال آنکه بند بند وجودم غرق عهد تو است

و تنها آنگاه می توانم عهد تو را زیر پا بگذارم که خود را له کرده باشم

و با خود بیگانه شده باشم

چون تو منی تو نهایت منی

و من سراسر آرزوی توام

سراسر از عشق تو لبریز شدن

و سراسر آرزوی تو شدن

 

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

غرب شناسی

آیا تا به حال در میان تمام غرب زدگی هایمان از خود پرسیده ایم به راستی غرب چیست؟! یا آنقدر غرق در شتابزدگی و غرب زدگی بوده ایم که مجال این پرسش را نیافته ایم؟! و یا به دانسته های اندک خودمان و شنیده ها و گفته های عوامانه ی گوشه و کنار اکتفا کرده ایم و طرح این سوال اساسی را نامهم و غیرضرور دانسته ایم؟!

به راستی غرب چیست؟آیا در نگاه به غرب با اندیشه ی سوداگرایانه می توان غرب را شناخت؟! حال آنکه سوداگران همه چیز را در سود و زیان می انگارند. وقتی از آنان می پرسی غرب چیست می گویند هر چه که هست خوب است! اینان نه تنها از ماهیت غافل شده اند بلکه غرب را مظاهر تکنولوژی می پندارند!نه اینکه تکنولوژی مفهومی جدای از غرب باشد، ماهیت غرب نیست. کسی در فواید تکنولوژی تردیدی ندارد اما نباید آنقدر مسحور آن شد که نه تنها ضررهایش را نبینیم بلکه از مهم دیگری نیز غافل شویم. اینجا بحث بر سر تکنولوژی، فواید و مضرات آن نیست بلکه می خواهیم غرب را تکنولوژی فرض نکنیم.

فاجعه اینجاست که در مجامع علمی نیز هرگاه سخن از غرب به میان می آید آن را با تکنولوژی یکی می پندارند و طرح سوال غرب چیست را بی اساس و متحجرانه می خوانند! با چنین نگاه سطحی و عوامانه ای به غرب، هیچ راهی از پیش نمی رود. ما در این مجال به دنبال آنیم که وقتی از غرب سخن به میان می آید هستی و ماهیت آن را در نظر آوریم و بر آن بحث کنیم و نظر دهیم.

غرب نه یک مکان جغرافیایی است و نه مصداق تکنولوژی و نه آنچه در جنون قیل و قال به آن پرداخته می شود. سوداگران غرب نیز آن را آنطور که سوداگریشان اقتضا می کند می نمایانند نه آنگونه که هست.

غرب یک تفکر است. غرب، یک عالم است. عالمی که ظهورات آن جهان مدرنیته ی کنونی است. جهانی که بر همه ی شئونات زندگی بشر تاثیر گذاشته است. تفکری که پایه ی تمدن غربی را بنا نهاده است. تمدنی که مانع ظهور تمدن حق الهی و شکوفایی استعدادهای نهفته ی بشری است.[1]

لذا بر همه ی طالبان علم و دانش در هر عرصه ای شناخت جایگاه آن عرصه ی علمی در عالم غرب واجب و ضروری است. و برای فهم این مهم لازم است ماهیت غرب و جایگاه علم در غرب را به درستی شناخت.

بدون این نگاه و بستر سازی چنین زمینه ای حاصل پژوهش ها در خدمت غرب خواهد بود. بی آنکه بدانیم کارمند بی مزد و مواجیب غرب شده ایم و هیچ کمکی به حل مشکلات کشور خود نکرده ایم.

در این فرصت کوتاه قصد نداشته ایم در باب ماهیت غرب بحث کنیم بلکه خواسته ایم اهمیت شناخت ماهیت غرب، روشن شود. از مشروطه تا کنون هر سلسله ای و هر دولتی که مسحور غرب شده اند مصالح کشور را به رابطه و مذاکره با غرب فروخته اند اینان نه تنها غرب را نشناخته اند بلکه خود غربی و غرب زده اند. اینان اگر غرب را شناخته بودند به خاصیت سلطه گری آن نیز پی برده و به جای تسلیم و سرسپردگی با آن مقابله می کردند.

برای مقابله با غرب باید صاحب عالم بود. عالم الله و عالم اسلام ناب عین مقابله با ظلم و ظلمت است. همانگونه که خمینی کبیر و پیروان راهش اینگونه بوده اند. تعارض اسلام با غرب بر سر مشکلات سطحی و تحریم و انرژی هسته ای نیست بلکه تعارض دو فرهنگ و دو عالم نامتجانس است. اسلام با شخص کانت مشکلی ندارد بلکه این تفکر کانت است که مشکل ساز است. خوب است هر که هستیم و در هر کجای عالم که زندگی می کنیم غرب را به درستی بشناسیم و بشناسانیم و نسبت خود را به درستی با غرب معین کنیم.

در عالم تفکر می شود با لباس روحانی و در اسلام جغرافیایی غربی و غرب زده و در خدمت غرب بود و یا همچون فردیدها و نصرتی ها و... در غرب جغرافیایی تحصیل کرد اما در جبهه ی اسلام قرار داشت و صاحب عالم اسلامی و الهی بود.

 



[1] بشری که معجونی از تمام عوالم هستی است و می تواند خلیفه الله باشد. نه بشر مادی که غایتش عالم سفلی است.

  • سراجی
  • ۲
  • ۰

طلیعه‌ی انقلاب


ای فرزند رودهای خروشان! ای پرورش‌یافته‌ی دامان کوه‌های سربلند! قلم برگیر و بر سیاهی‌های شب بتاز! بر تاریکی‌هایی که بهشت جاویدان بشر را به آتش کشیده است.

ای فرزند انقلاب! او را چگونه شناخته‌ای؟ چقدر با او انس یافته‌ای؟ آیا به همان‌ها که مغرضان و جاهلان و کج فهمان شناسانده‌اند اکتفا کرده‌ای یا خود کمر همت بسته و رهسپار وادی حقیقت گشته‌ای تا خود از چشمه‌ی جوشان آن بنوشی و بنوشانی؟!

آنان که انقلاب نشناخته‌اند، تنها پوسته‌ای خشک و توخالی را می‌نمایانند. آن‌سان که لاله‌های سرخ انقلاب در دشت خونین شهادت پرپر می‌شدند، آنان به انقلاب جام زهر می‌نوشاندند و مستانه نعره‌ی پیروزی سر می‌دادند و تو منشین بر پای تراژدی تلخ عوام‌فریبانه‌ی گرگان درنده در پوستین میش!

آنان که با اسم اسلام تبری ساخته بر ساقه‌ی آن می‌کوبند همان مقدس نمایان بی‌شعوری که خاطر هرزه‌گردشان را به نام اسلام بر تاریخ عرضه می‌کنند و انقلاب را فدای هوس‌های پوچ خود می‌سازند. همان عمر سعدهایی که برای منفعت و دنیاطلبی، امام زمان خود را به مسلخ می‌برند و در این قمار همه هستی خود را می‌بازند. معاویه نیز در کار اینان انگشت‌به‌دهان مانده است. اینان که انقلاب، آن طلیعه‌ی حقیقت در تاریکی‌های عصر جهل مدرن را در حد حادثه‌ای پایین می‌آورند حادثه‌ای که تمام‌شده و به تاریخ پیوسته است. ما نیز اگر در گرداب جهل اینان فرورویم، خود و اهل زمان خود و آیندگان را به تباهی کشانده‌ایم. همان‌ها که سعی کردند عاشورا را در واقعه‌ای تاریخی خلاصه کنند. نه علی را شناختند و نه معاویه را.

ای فرزند طلیعه‌ی شکوهمند! تو بر جهل زمانه فائق آ! طالب حقیقت شو تا محبوب را بیابی، بشناسی و بشناسانی. تا در عالم عشق وارد شوی و سوار ب روشتی فلاح و رستگاری تا نهایت حقیقت سفر کنی. هرچند حقیقت را نهایتی نیست و نه عشق را پایانی.

والسلام 25/06/1394

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

ادبیات و شعر سنگر مهمی در جبهه‌ی توحیدی است. بدون ادبیات، فرهنگ انقلاب اسلامی مهجور می‌ماند. جبهه‌ی دشمن در حال تهاجم فرهنگی سنگینی بر جبهه‌ی حق است. از طرفی تفکرات پوچ و ضد فطری خود را که ذاتاً محبوب انسان نیست در قالب صورت‌های خیالی محبوب می‌ریزد و از طرفی دیگر به فرهنگ اسلام ناب می‌تازد تا پوچی و انحطاط خود را به انقلاب نسبت دهد و برای این مهم به دنبال تحریف تاریخ انقلاب اسلامی است.

اکنون اما ورق تاریخ در حال برگشتن است تاریخ غرب به آخر خط خود رسیده است و چیز جدیدی برای ارائه ندارد؛ و قلب‌های مستعد در تمامی جهان آماده‌ی دریافت معارف الهی‌اند. هرکس که شمه‌ای از نور انقلاب در قلبش واردشده است وظیفه دارد که در کسب معارف انقلاب جدوجهد کرده در ارائه تفکر انقلاب تلاش نماید. این مهم اگر به‌صورت گسسته کار شود نتیجه مطلوب از آن حاصل نخواهد شد بلکه باید به‌صورت توحیدی، نظام‌مند و پیوسته باشد. تمام وظایف در تبیین منظومه فکری انقلاب اسلامی که منجر به حیات طیبه می‌شود خلاصه‌شده است.

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

برای درک چرایی و چگونگی مناظرات امام رضا(ع) خوب است نگاهی بیندازیم به شرایط تاریخی آن زمان در دوره ای که خلفا(هارون الرشید و پسرش مامون) به امور علمی اهتمام می ورزیدند و متکلمان و فیلسوفان زیادی از مذاهب مختلف راگرد آورده و از طرفی دیگر به ترجمه ی آثار فیلسوفان دیگر-بخصوص فیلسوفان رومی و یونانی- به زبان عربی می پرداختند. اینکه مامون از توجه به این علوم قصد به انزوا کشاندن اندیشه ی امام رضا(ع) را داشته یا اهداف دیگری در آن دخیل بوده یا خیر مورد بحث ما نیست بلکه نکته مهم بررسی عملکرد امام رضا(ع) به عنوان ولی و خلیفه ی الهی است. دوره امام رضا(ع) از لحاظ فرهنگی بسیار خاص بود.

شرایط امام رضا(ع) و مامون در آن زمان داستان موسی و فرعون را به ذهن متبادر می کند. آنجا که فرعون برای مقابله با موسیی قوی ترین ساحران را جمع کرد تا موسیی را شکست دهند مامون نیز برای مقابله با امام تمام فیلسوفان و متکلمان را از هر بلادی گرد آورد.

تمام این مقدمات برای فهم بهتر زمانه ی امام بود. زیرا یکی از اصول مهم برای مقابله با فرهنگ زمانه ، زمان شناسیی و تحلیل درستی از زمان اکنون است. اینکه بدانیم در چه عصری زندگی می کنیم، تفکر غالب زمان ما چیست و چگونه می توانیم با آن مقابله کنبم.

مناظرات امام رضا(ع) مبین زمان شناسی دقیق و عمیق ایشان است. فرهنگ و تمدن غالب در عصر ما چیست؟ آیا این تمدن غربی نیست که موفق شده است نوعی خاص از زندگی را برای بشر رقم بزند؟ به گونه ای که در طول تاریخ بی سابقه بوده است. پس غرب شناسی در راستای تحقق حیات طیبه جایگاه ویژه ای دارد. و باید آن را اصولی و بنیادین شناخت. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که افرادی می توانند در شناخت تفکر و تمدن غالب موفق باشند که خود دارای تفکر بوده و به منبع وحی متصل باشند در غیر این صورت مغلوب شده و در تفکر و تمدن غالب هضم می شوند. امام رضا(ع) به کتب دینی تمام ادیان  اشراف داشتند و کاملتر، بهتر و دقیق  تر از بزرگان آن دین به تفسیر کتب ایشان می پرداختند. استاد مطهری نیز در زمان خود اینگونه بود. طوری بر اندیشه مارکسیسم غلبه و اشراف داشت که مارکسیسم ها برای فهم عقاید خود به کتب ایشان مراجعه می کردند.

برای تحول در علوم انسانی نیز باید اینگونه بود باید علاوه برر اتصال به منبع وحی اشرافی والاتر بر غرب داشت و غرب را بهتر از کانت و دکارت شناخت تا بتوان بر آن غلبه کرد و گرنه ما نیز در گردونه ی غرب هضم می شویم غربی که خاصیتش تصرف و استیلا است. مانند عده کثیری از اهل قلم که هرچند مخالف غرب اند اندیشه شان متاثر از غرب است. پس برای تحقق تمدن الهی لازم است غرب را به درستی بشناسیم و نسبت خود را با فرهنگ و تمدن مدرن به درستی تبیین کنیم. امام رضا(ع) با هرکس به زبان خودش بحث و اسندلال می کردند.

ایشان در مناظراتشان سوالی را مطرح می کنند که اساس و پایه اندیشه مقابل را به چالش بکشد امام در این سوال دست روی نقطه اصلی می گذارند. به جاثلیق مسیحی می گویند ما هم به مسیح اعتقاد داریم اما او ایرادی داشت اینکه کم روزه می گرفت و نماز می خواند! جاثلیق بآشفته می گوید که اینگونه نیست و مسیح روزها به روزه و عبادت و شبها به شب زنده داری می پرداخت. در ادامه امام با طرح سوالی اساس و پایه اعتقادات او را متزلزل می کنند و می پرسند برای چه کسی؟ جاثلیق ساکت می ماند و امام بحث را تمام نمی کنند سوالات دیگری می پرسند تا راه سفسطه بسته و مساله روشن تر شود. امام رضا(ع) می پرسند قبول داری عیسی مردگان را به اذن خدا زنده می کرد؟ جاثلیق می گوید قبول ندارم زیرا هر کس اینکار را بکند پروردگار است. و امام نمونه های دیگری می آورند مثل حضرت یسع، حزقیل نبی، حضرت موسی و ابراهیم که مردگان را زنده کردند و بنابر مننطق جاثلیق این ها را نیز باید خدا دانست.

مساله ی بعدی مساله ی تناقضات است. جبهه ی باطل متکثر است و وحدت ندارد. به همین علت تناقضات زیادی در آن است. و می توان با استفاده از همین متناقض ها اندیشه ی مدرن را با نظریات دانشمندان خودش به چالش کشید و بی اعتبار بودن آن را به اثبات رسانید. در مناظره ی امام با راس الجالوت امام رضا(ع) می پرسند تو شروع می کنی یا من شروع کنم؟راس الجالوت شروع می کند امام رضا(ع) پاسخ می دهد و در ادامه سوالی را که راس الجالوت مطرح کرده بود را به خودش برمی گردانند. او پرسیده بود چطور نبوت اسلام را اثبات می کنی؟ و امام با استناد به تورات و انجیل پاسخ او را می دهند. و همان سوال را از او می پرسند. و با جواب جالوت او را درمانده می کنند.

اینکه غرب با چه وسیله ای اسلام را می کوبد همان نقطه ضعف غرب است. و از همان برای کوبیدن غرب باید سودجست. همانطور که راس الجالوت برای اثبات نبوتشان دلیلی نداشت و همان سوال را از امام پرسید.

امام بعد از اتمام مناظرات به حاضران می گویند اگر کسی سوالی دارد مطرح کند. این خاصیت جبهه حق است که هم به مخالفان خودش اجازه نقد و بررسی می دهد و هم دیگران را تشویق به دانستن و بیرون آمدن از جهل می نماید. به گفته ی خود مران اگر امام این سخن را نمی فرمودند او سوالش را نمی پرسید. برعکس آن جبهه باطل چون بر بنای محکمی استوار نیست از نقد واهمه دارد. و به منتقدانش هرگونه برچسب زشت و ناروایی را می چسباند.

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

مرداد ماه نیز سپری شد و شب مصیبت عظمی به سر آمد! و بسیاری از گردونه ی یارانه ها حذف شدند.

مصیبت عظمی ، چه نام آشنایی! وقتی دشمن دوست می گردد ، وقتی ارزش ها معکوس می شود ، آنگاه است که اندیشه ی حسین به مسلخ می رود و می شود «و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات» و در این دنیای وارونه عدالت می شود کابوس دولت مردان یازدهم و مصیبتی عظیم!

یارانه آن مصداق عینی عدالت که تا دیروز خواب نا آرام رانت خوار و سرمایه دار بی درد بود و امروز کابوس آنان است! آنانی که دولت عدالت محور دهم را به دلیل هدفمندی یارانه ها ، گداپرور خواندند و حال که خودشان بر جایگاه دولت نه به عنوان خدمت بلکه بر سریر دیبای قدرت تکیه زده اند ، مردم عزتمند را با ذلت و خواری به پای صف های طویل کالاهای احتکار شده ی دوستان سرمایه دار خود کشاندند! برای صدقه دادن جیفه ی ناچیز کالای خارجی تاریخ گذشته و برای منت گذاشتن بر ملت شریف و مقدمه ای برای حذف یارانه ها! و سایت refahi.ir می شود سامانه ی اعلام نیاز یارانه ی نقدی! پس کجا است عرق ملی و غیرت دینی شان؟! مستضعفان نیازی به یارانه ندارند یارانه حقشان است آنان سرمایه داران حقیقی اند چرا که آنانند صاحبان انقلاب و وارثان زمین!

و شاید این حقشان است ؛ مردمی که در انتخابات هشتادوهشت آنان را نخواستند و در نهم دی بر عهد خویش با انقلاب استوار ماندند. حقشان است که از هر طرف ، در روز روشن حقشان خورده شود و مانند اصحاب کهف چشم از خواب که بر می کشند قیمت ها به اندازه ی سیصد سال افزایش یافته و از طرفی دولت هم نمی خواهد حق مردم را که همان مابه التفاوت آزاد شدن حامل های انرژی و... است را بپردازد. قیمت ها را آزاد کرده و به جای افزایش یارانه ها تصمیم بر حذف آنان نیز می گیرد. یارانه ها صدقه نیست که به فقرا داده شود یارانه ها در راستای تحقق عدالت اجتماعی و حق همه ی اقشار جامعه است و فقیر و غنی معنا ندارد. و باید به همه تعلق بگیرد. مگر آنکه شخصی با میل خودش از دریافت یارانه ها انصراف دهد نه اینکه بخواهند با ترفندهای مختلف یارانه ی مردم را حذف کنند.

شاید هم اهمیت ندادن به حقوق ملت تمهیدی باشد برای تکمیل پروژه ی اصلی غرب در ایران! تغییر نظام جمهوری اسلامی به هر عنوان دیگری تا به نهایت آنچه غرب می خواهد منتهی شود.

و البته آنان نظام را خوب فهمیده اند و خوب نشانه گرفته اند! قلب ولی را آماج تیرهای پیاپی کرده و تا فریاد «اینَ عمار؟» سر دهد. کجایند خواصی که باید عمارگونه و مالک اشتر گونه وارد میدان می شدند؟! هیهات از اینان که تا دیروز فریاد وااسلامایشان نمی گذاشت تحسینات رهبر را از دولت نهم و دهم بشنوند و امروز گویی خاک مرگ بر قلب هایشان پاشیده اند صمٌ بکم در انتظار حکم رهبری اند! کجایند ولی شناسان؟ ای مردان حق به پا خیزید. شما ای جوانان ای امیدان انقلاب برخیزید به مبارزه ی با جهل! که حسین کشته ی جهل مردم زمانش بود.

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

 نه سنم به قدیم ها می رسد نه از سیاست چیزی می دانم اما آن صبح زیبا را هیچگاه فراموش نمی کنم از لحظه ای که چشم باز کردم صبح نگاه دیگری داشت. خورشید لبخند می زد و من بی قرار تر از هرروز در میان شیطنت هایم گویی منتظر کسی بودم و خورشید با هر نگاهش به من او را برایم تداعی می کرد تا آنکه زمان گذشت و خورشید در خط افق محو شد. و خورشیدی دیگر طلوع کرد ؛ آری او آمد!

و همراه او سیل اشک از چشمانم جاری شد ؛ دست خودم نبود نمی دانم از شور بود یا عشق! فقط می دانم احساسی تازه بود اینکه ببینی در میان تمام محرومیت ها کسی به یادت هست ، از کاخ ها دل می کند و به کوخ تو سفر می کند تا همدرد درد ها و رنج هایت باشد تا شاید مرهمی بگذارد بر گوشه ای از نداشته هایت.

او آهنگرزاده ای کوخ نشین است. سودای ریاست ندارد؛ خود را خادم ملت می داند. حقا که خادمی مدیر و مدبر است. و مگر اشک امانم می دهد؟ آنگاه که در دریای مواجی که از چشمانم فرو میریزد غوطه می خورم ناگاه تمام ناداشته هایم به باد فراموشی سپرده می شوند ؛ خورشید در قلبم خانه می کند ؛ آری اوست.... اوست که دستان زحمتکش و پرمهرش را بر سرم می کشد و نوازشش می شود جبران تمام خالی ها و کم های زندگیم! آه خدای من! گویی از از تو شاخه گلی خواسته ام و تو باغ های بهشت را به من ارزانی داشته ای! و ما چه می دانیم از رحممت تو!

او آمده است در کنار من می ایستد و تمام وجودش گوش می شود تا بشنود از سخنان ناگفته ی دلم! حرف هایی که فقط او را محرم می داند و دلی که از شوق دیدارش تمام دردهایش را فراموش کرده است...

بگذار به او بگویند پوپولیست. من که می دانم او از جنس مردم است. او خود را بالاتر نمی داند او می گوید خادم من است! من فاطمه ی هشت ساله در شهری دور افتاده که باد فراموشی مرا از خاطر ها برده بود و او با آمدنش مرا زنده کرد!

شاید بگویند مرا چه به این سخنان و حرف ها1 من هم می گویم هرکس به اندازه ی خود درک می کند و می فهمد من با همه ی کوچکیم او را می فهمم ومانده ام آنان که به او بهتان ها می زنند مگر چند سال دارند؟ و مگر مکتب عشق سن و سال می شناسد؟

خاطره ی فاطمه خانم از دیدار رئیس جمهور محبوب دکتر احمدی نژاد

  • سراجی