فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرن» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

غرب شناسی

آیا تا به حال در میان تمام غرب زدگی هایمان از خود پرسیده ایم به راستی غرب چیست؟! یا آنقدر غرق در شتابزدگی و غرب زدگی بوده ایم که مجال این پرسش را نیافته ایم؟! و یا به دانسته های اندک خودمان و شنیده ها و گفته های عوامانه ی گوشه و کنار اکتفا کرده ایم و طرح این سوال اساسی را نامهم و غیرضرور دانسته ایم؟!

به راستی غرب چیست؟آیا در نگاه به غرب با اندیشه ی سوداگرایانه می توان غرب را شناخت؟! حال آنکه سوداگران همه چیز را در سود و زیان می انگارند. وقتی از آنان می پرسی غرب چیست می گویند هر چه که هست خوب است! اینان نه تنها از ماهیت غافل شده اند بلکه غرب را مظاهر تکنولوژی می پندارند!نه اینکه تکنولوژی مفهومی جدای از غرب باشد، ماهیت غرب نیست. کسی در فواید تکنولوژی تردیدی ندارد اما نباید آنقدر مسحور آن شد که نه تنها ضررهایش را نبینیم بلکه از مهم دیگری نیز غافل شویم. اینجا بحث بر سر تکنولوژی، فواید و مضرات آن نیست بلکه می خواهیم غرب را تکنولوژی فرض نکنیم.

فاجعه اینجاست که در مجامع علمی نیز هرگاه سخن از غرب به میان می آید آن را با تکنولوژی یکی می پندارند و طرح سوال غرب چیست را بی اساس و متحجرانه می خوانند! با چنین نگاه سطحی و عوامانه ای به غرب، هیچ راهی از پیش نمی رود. ما در این مجال به دنبال آنیم که وقتی از غرب سخن به میان می آید هستی و ماهیت آن را در نظر آوریم و بر آن بحث کنیم و نظر دهیم.

غرب نه یک مکان جغرافیایی است و نه مصداق تکنولوژی و نه آنچه در جنون قیل و قال به آن پرداخته می شود. سوداگران غرب نیز آن را آنطور که سوداگریشان اقتضا می کند می نمایانند نه آنگونه که هست.

غرب یک تفکر است. غرب، یک عالم است. عالمی که ظهورات آن جهان مدرنیته ی کنونی است. جهانی که بر همه ی شئونات زندگی بشر تاثیر گذاشته است. تفکری که پایه ی تمدن غربی را بنا نهاده است. تمدنی که مانع ظهور تمدن حق الهی و شکوفایی استعدادهای نهفته ی بشری است.[1]

لذا بر همه ی طالبان علم و دانش در هر عرصه ای شناخت جایگاه آن عرصه ی علمی در عالم غرب واجب و ضروری است. و برای فهم این مهم لازم است ماهیت غرب و جایگاه علم در غرب را به درستی شناخت.

بدون این نگاه و بستر سازی چنین زمینه ای حاصل پژوهش ها در خدمت غرب خواهد بود. بی آنکه بدانیم کارمند بی مزد و مواجیب غرب شده ایم و هیچ کمکی به حل مشکلات کشور خود نکرده ایم.

در این فرصت کوتاه قصد نداشته ایم در باب ماهیت غرب بحث کنیم بلکه خواسته ایم اهمیت شناخت ماهیت غرب، روشن شود. از مشروطه تا کنون هر سلسله ای و هر دولتی که مسحور غرب شده اند مصالح کشور را به رابطه و مذاکره با غرب فروخته اند اینان نه تنها غرب را نشناخته اند بلکه خود غربی و غرب زده اند. اینان اگر غرب را شناخته بودند به خاصیت سلطه گری آن نیز پی برده و به جای تسلیم و سرسپردگی با آن مقابله می کردند.

برای مقابله با غرب باید صاحب عالم بود. عالم الله و عالم اسلام ناب عین مقابله با ظلم و ظلمت است. همانگونه که خمینی کبیر و پیروان راهش اینگونه بوده اند. تعارض اسلام با غرب بر سر مشکلات سطحی و تحریم و انرژی هسته ای نیست بلکه تعارض دو فرهنگ و دو عالم نامتجانس است. اسلام با شخص کانت مشکلی ندارد بلکه این تفکر کانت است که مشکل ساز است. خوب است هر که هستیم و در هر کجای عالم که زندگی می کنیم غرب را به درستی بشناسیم و بشناسانیم و نسبت خود را به درستی با غرب معین کنیم.

در عالم تفکر می شود با لباس روحانی و در اسلام جغرافیایی غربی و غرب زده و در خدمت غرب بود و یا همچون فردیدها و نصرتی ها و... در غرب جغرافیایی تحصیل کرد اما در جبهه ی اسلام قرار داشت و صاحب عالم اسلامی و الهی بود.

 



[1] بشری که معجونی از تمام عوالم هستی است و می تواند خلیفه الله باشد. نه بشر مادی که غایتش عالم سفلی است.

  • سراجی
  • ۲
  • ۰

طلیعه‌ی انقلاب


ای فرزند رودهای خروشان! ای پرورش‌یافته‌ی دامان کوه‌های سربلند! قلم برگیر و بر سیاهی‌های شب بتاز! بر تاریکی‌هایی که بهشت جاویدان بشر را به آتش کشیده است.

ای فرزند انقلاب! او را چگونه شناخته‌ای؟ چقدر با او انس یافته‌ای؟ آیا به همان‌ها که مغرضان و جاهلان و کج فهمان شناسانده‌اند اکتفا کرده‌ای یا خود کمر همت بسته و رهسپار وادی حقیقت گشته‌ای تا خود از چشمه‌ی جوشان آن بنوشی و بنوشانی؟!

آنان که انقلاب نشناخته‌اند، تنها پوسته‌ای خشک و توخالی را می‌نمایانند. آن‌سان که لاله‌های سرخ انقلاب در دشت خونین شهادت پرپر می‌شدند، آنان به انقلاب جام زهر می‌نوشاندند و مستانه نعره‌ی پیروزی سر می‌دادند و تو منشین بر پای تراژدی تلخ عوام‌فریبانه‌ی گرگان درنده در پوستین میش!

آنان که با اسم اسلام تبری ساخته بر ساقه‌ی آن می‌کوبند همان مقدس نمایان بی‌شعوری که خاطر هرزه‌گردشان را به نام اسلام بر تاریخ عرضه می‌کنند و انقلاب را فدای هوس‌های پوچ خود می‌سازند. همان عمر سعدهایی که برای منفعت و دنیاطلبی، امام زمان خود را به مسلخ می‌برند و در این قمار همه هستی خود را می‌بازند. معاویه نیز در کار اینان انگشت‌به‌دهان مانده است. اینان که انقلاب، آن طلیعه‌ی حقیقت در تاریکی‌های عصر جهل مدرن را در حد حادثه‌ای پایین می‌آورند حادثه‌ای که تمام‌شده و به تاریخ پیوسته است. ما نیز اگر در گرداب جهل اینان فرورویم، خود و اهل زمان خود و آیندگان را به تباهی کشانده‌ایم. همان‌ها که سعی کردند عاشورا را در واقعه‌ای تاریخی خلاصه کنند. نه علی را شناختند و نه معاویه را.

ای فرزند طلیعه‌ی شکوهمند! تو بر جهل زمانه فائق آ! طالب حقیقت شو تا محبوب را بیابی، بشناسی و بشناسانی. تا در عالم عشق وارد شوی و سوار ب روشتی فلاح و رستگاری تا نهایت حقیقت سفر کنی. هرچند حقیقت را نهایتی نیست و نه عشق را پایانی.

والسلام 25/06/1394

  • سراجی