فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

فرهنگ الهی

داعیه ی ما ایجاد تمدنی است متکی بر معنویت.

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

درس عبرت

 ای عاشورا!

ای درس عبرت تاریخ!

می خوانیم : کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا

اما بزنگاه پیچ دوران که می رسد، بی شرمانه اماممان را به مسلخ می بریم

و قربانی دنیا طلبی خویش می کنیم.

برخی به سودای حکومت ری

بر خی به گندمی یا جوی

چه اهمیت دارد به چه فروختیم امامان را هستی مان را نقطه وصلمان را

ای عاشورا!

بیا که خوش آمدی

بیا که ما به یمن خواص با بصیرتمان اماممان را تنها گذاشته ایم

و تو را ای عاشورا 

در درس ایثار و فداکاری خلاصه کرده ایم

و یادمان برد که تاریخ تکرار می شود

عبرت های تو را فراموش کردیم

و از تو درس مذاکره با دشمن آموختیم

درس تسلیم آموختیم

وه چه دنیای واژگونه ای

و تو تکرار شده ای

و عدم ظهور مولایمان امام عصر یعنی همان کوفی بودن ما 

یعنی هنوز فرهنگ معاویه و فکرش برچیده نشده است....

یعنی اگر او بیاید عاشورا تکرار می شود

و ما فرورفته در جهل خویش 


  • سراجی
  • ۲
  • ۰

رجب گذشت و من از خود نگذشتم

شعبان گذشت و من از خود نگذشتم

رمضان گذشت و من از خود نگذشتم

سال ها نیز بگذرد من نخواهم گذشت

یا حسین امیدم به مُحرم تو است

تا مَحرم اسرارم کنی

مُحرِم درگاهت شده ام و جز آستان توام پناهی نیست

اگر در مجلس عزایت به حال خویش نگریم،

پس کجا عقده ی دل باز کنم؟!

سر بر شانه ی که بگذارم؟ و به که مناجات کنم؟

تنها و غریبم، درست!

اما آمدنم به درگاهت از سر تنهایی و غربت نیست...

از عظمت نگاه تو است!

و مرا قدرتی نیست

تو فراخواندیم و تو دعوتم کردی

و تو میزبانی ام می کنی

و تو با خونت هر لحظه وظیفه ی زمانه ام را فراید می زنی

و با عاشورایت مرا از خواب غفلت بیدار می کنی

تا به خود آیم تا ببینم و فریاد زنم

تا در رکابت باشم

تا امام زمانم را تنها نگذارم

تا بدانم عاشورا یک روز نیست

و نه محرم یک ماه

و نه عزایت یک سال

عاشورا یک تاریخ است

یک عهد است

عهدی که مردم زمانه ات با تو شکستند

و عهدی که اکنون بر دوش مردمان زمانه ام سنگینی می کند

گاهی از بزرگیش بر خود می لرزم

و گاهی در پی شانه خالی کردن،

رو به سوی دگر می آرم تا عهدی که با تو بسته ام از یاد ببرم

اما چگونه؟

چگونه از عهد تو روی برتابم حال آنکه بند بند وجودم غرق عهد تو است

و تنها آنگاه می توانم عهد تو را زیر پا بگذارم که خود را له کرده باشم

و با خود بیگانه شده باشم

چون تو منی تو نهایت منی

و من سراسر آرزوی توام

سراسر از عشق تو لبریز شدن

و سراسر آرزوی تو شدن

 

  • سراجی
  • ۱
  • ۰

غرب شناسی

آیا تا به حال در میان تمام غرب زدگی هایمان از خود پرسیده ایم به راستی غرب چیست؟! یا آنقدر غرق در شتابزدگی و غرب زدگی بوده ایم که مجال این پرسش را نیافته ایم؟! و یا به دانسته های اندک خودمان و شنیده ها و گفته های عوامانه ی گوشه و کنار اکتفا کرده ایم و طرح این سوال اساسی را نامهم و غیرضرور دانسته ایم؟!

به راستی غرب چیست؟آیا در نگاه به غرب با اندیشه ی سوداگرایانه می توان غرب را شناخت؟! حال آنکه سوداگران همه چیز را در سود و زیان می انگارند. وقتی از آنان می پرسی غرب چیست می گویند هر چه که هست خوب است! اینان نه تنها از ماهیت غافل شده اند بلکه غرب را مظاهر تکنولوژی می پندارند!نه اینکه تکنولوژی مفهومی جدای از غرب باشد، ماهیت غرب نیست. کسی در فواید تکنولوژی تردیدی ندارد اما نباید آنقدر مسحور آن شد که نه تنها ضررهایش را نبینیم بلکه از مهم دیگری نیز غافل شویم. اینجا بحث بر سر تکنولوژی، فواید و مضرات آن نیست بلکه می خواهیم غرب را تکنولوژی فرض نکنیم.

فاجعه اینجاست که در مجامع علمی نیز هرگاه سخن از غرب به میان می آید آن را با تکنولوژی یکی می پندارند و طرح سوال غرب چیست را بی اساس و متحجرانه می خوانند! با چنین نگاه سطحی و عوامانه ای به غرب، هیچ راهی از پیش نمی رود. ما در این مجال به دنبال آنیم که وقتی از غرب سخن به میان می آید هستی و ماهیت آن را در نظر آوریم و بر آن بحث کنیم و نظر دهیم.

غرب نه یک مکان جغرافیایی است و نه مصداق تکنولوژی و نه آنچه در جنون قیل و قال به آن پرداخته می شود. سوداگران غرب نیز آن را آنطور که سوداگریشان اقتضا می کند می نمایانند نه آنگونه که هست.

غرب یک تفکر است. غرب، یک عالم است. عالمی که ظهورات آن جهان مدرنیته ی کنونی است. جهانی که بر همه ی شئونات زندگی بشر تاثیر گذاشته است. تفکری که پایه ی تمدن غربی را بنا نهاده است. تمدنی که مانع ظهور تمدن حق الهی و شکوفایی استعدادهای نهفته ی بشری است.[1]

لذا بر همه ی طالبان علم و دانش در هر عرصه ای شناخت جایگاه آن عرصه ی علمی در عالم غرب واجب و ضروری است. و برای فهم این مهم لازم است ماهیت غرب و جایگاه علم در غرب را به درستی شناخت.

بدون این نگاه و بستر سازی چنین زمینه ای حاصل پژوهش ها در خدمت غرب خواهد بود. بی آنکه بدانیم کارمند بی مزد و مواجیب غرب شده ایم و هیچ کمکی به حل مشکلات کشور خود نکرده ایم.

در این فرصت کوتاه قصد نداشته ایم در باب ماهیت غرب بحث کنیم بلکه خواسته ایم اهمیت شناخت ماهیت غرب، روشن شود. از مشروطه تا کنون هر سلسله ای و هر دولتی که مسحور غرب شده اند مصالح کشور را به رابطه و مذاکره با غرب فروخته اند اینان نه تنها غرب را نشناخته اند بلکه خود غربی و غرب زده اند. اینان اگر غرب را شناخته بودند به خاصیت سلطه گری آن نیز پی برده و به جای تسلیم و سرسپردگی با آن مقابله می کردند.

برای مقابله با غرب باید صاحب عالم بود. عالم الله و عالم اسلام ناب عین مقابله با ظلم و ظلمت است. همانگونه که خمینی کبیر و پیروان راهش اینگونه بوده اند. تعارض اسلام با غرب بر سر مشکلات سطحی و تحریم و انرژی هسته ای نیست بلکه تعارض دو فرهنگ و دو عالم نامتجانس است. اسلام با شخص کانت مشکلی ندارد بلکه این تفکر کانت است که مشکل ساز است. خوب است هر که هستیم و در هر کجای عالم که زندگی می کنیم غرب را به درستی بشناسیم و بشناسانیم و نسبت خود را به درستی با غرب معین کنیم.

در عالم تفکر می شود با لباس روحانی و در اسلام جغرافیایی غربی و غرب زده و در خدمت غرب بود و یا همچون فردیدها و نصرتی ها و... در غرب جغرافیایی تحصیل کرد اما در جبهه ی اسلام قرار داشت و صاحب عالم اسلامی و الهی بود.

 



[1] بشری که معجونی از تمام عوالم هستی است و می تواند خلیفه الله باشد. نه بشر مادی که غایتش عالم سفلی است.

  • سراجی